

رحمان بابا
آه
و افغان از فراقت میکنم
آر زوی اتفاقت ميکنم
نيست
رسم دلنوازی دربتان
ګرز توجو يم حماقت ميکنم
در
ګرستن از غم هجران تو
ز ابرنيسانی سباقت ميکنم
چون
کنم چون طاقت صبرم نماند
من صبوری قدر طاقت ميکنم
کامګار
از هجر تو ای ماه رو!
همچو ماه نو محاقت ميکنم