

کامګار خټک
ای
بخوبی از همه خوبان رفيع
پيش حسنت حسن مهرويان مطيع
دوش
رفتم بی تو اندر بوستان
شرم سارم بس از ين فعل شنيع
چون
رقيب از کوی يارم ميزند
يا الهی قسمتش ګردان ضريع
رونمايی
چون پری پنهان شوی
آتش اندر هيز می سوزی سريع
ديدم
اندر مهر مهرويان بسی
کس ندارد چون توبی حسن بديع
کامګار
در عشق تو تنها نه سوخت
سوخت عالم زو شريف وهم وضع